ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

خواجوی کرمانی-غزل شماره 21

ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

می پرستانیم در ده باده ی گلفام را

زاهدان را چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیب کردن رند دُرد آشام را

احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست

هر که از اول تصور می کند فرجام را

من به بوی دانه ی خالش به دام افتاده ام

گرچه صید نیکوان دولت شمارد دام را

هر که او را ذره ای با ماهرویان مهر نیست

بر چنین عامی فضیلت می نهند انعام را

شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق

چون مهم پرچین کند بر صبح صادق شام را

گر بدینسان بر در بتخانه ی چین بگذرد

بت پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را

بر گدایان حکم کشتن هست سلطان را ولیک

هم به لطف عام او اومید باشد عام را

چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست

حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها