خواجوی کرمانی – غزل شماره 133
بر سر کوی خرابات محبت کوییست
که مرا بر سر آن کوی نظر بر سوییست
دهنش یکسر مویست و میانش یک موی
وز میان تن من تا به میانش موییست
ابروی او که ز چشمم نرود پیوسته
نه کمانیست که شایسته ی هر بازوییست
مرهمی از من مجروح مدارید دریغ
که دلم خسته ی پیکان کمان ابروییست
گر من از خوی بد خویش نگردم چه عجب
هر کسی را که در آفاق ببینی خوییست
ز آتش دوزخم از بهر چه می ترسانید
دوزخ آن است که خالی ز بهشتی روییست
نسخه ی غالیه یا رایحه ی گلزارست
نکهت سنبل تر یا نفس گلبوییست
هر که از زلف دراز تو نگوید سخنی
دست کوته کن ازو زانک پریشان گوییست
اگر از کوی تو خواجو به ملامت نرود
مکنش هیچ ملامت که ملامت جوییست