خواجوی کرمانی – سایر اشعار شماره 6
مستزاد
تو مپندار که بر طرف چمن
چون رخ و قامتت ای سیمین تن
گل و شمشادی هست
در دهان تو نگنجد سخنی
گر چه شیرین دهنت گاه سخن
نرخ شکّر بشکست
هرکه رخسار دل افروز تو دید
دل شوریده به وجهی احسن
در سر زلف تو بست
هندوانند در آن زلف سیاه
روز و شب کرده بر آتش مسکن
همه خورشید پرست
هر زمانی من دلسوخته را
بدود اشک و بگیرد دامن
که کجا خواهی جست
فتنه باشد که درآیی روزی
نیمه مست از در کاشانه ی من
قدح باده به دست
گوش کن ناله ی خواجو به صبوح
چون به وقت سحر از طرف چمن
نغمه ی بلبل مست