اگر معنیِ خامُشی ‌گل کند

بیدل دهلوی- غزل شماره 970

اگر معنیِ خامُشی ‌گل کند

لبِ غنچه تعلیمِ بلبل ‌کند

بساطِ جهان جای آرام نیست

چرا کس وطن بر سرِ پل‌ کند؟

درین انجمن، مفلسان خامشند

صراحیِ خالی چه قلقل ‌کند؟

قبا کن درین باغ‌، جیبِ طرب

که از لختِ دل غنچه فر گل‌ کند

زبان را مکن پر فشانِ طلب

مبادا چراغِ حیا گل‌ کند

مکش سر ز پستی‌ که آوازِ آب

ترقّی بقدرِ تنزّل‌ کند

چه سیل است یارب دمِ تیغِ او

که چون بگذرد از سرم پل‌ کند

من‌ و یادِ حسنی که در حسرتش

جگر دامنِ ناله پُر گل کند

ز رمزِ دهانش نیابد اثر

عدم هم به خود گر تأمّل ‌کند

ز بیدادِ آن چشم، نتْوان‌ گذشت

دلی را که او خون کند مل کند

ز بس قهر و لطفش همه خوش‌اداست

نگه می‌کند گر تغافل ‌کند

دلت بی‌دماغ‌ است بیدل مباد

به تعطیل‌، حکم توکّل ‌کند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها