سعدی-بوستان-باب پنجم در رضا
شماره ۲
سعادت به بخشایش داور است
نه در چنگ و بازوی زور آور است
چو دولت نبخشد سپهر بلند
نیاید به مردانگی در کمند
نه سختی رسد از ضعیفی به مور
نه شیران به سرپنجه خوردند و زور
چو نتوان بر افلاک دست آختن
ضروری است با گردشش ساختن
گرت زندگانی نبشته است دیر
نه مارت گزاید نه شمشیر و شیر
وگر در حیاتت نمانده است بهر
چنانت کشد نوش دارو که زهر
نه رستم چو پایان روزی بخورد
شغاد از نهادش برآورد گرد ؟