اقبال لاهوری
جاوید نامه
شماره 59
غزل زنده رود
به آدمی نرسیدی خدا چه می جویی
ز خود گریخته ای آشنا چه می جویی
دگر به شاخ گل آویز و آب و نم درکش
پریده رنگ ز باد صبا چه می جویی
دو قطره خون دل است آنچه مشک مینامند
تو ای غزال حرم در ختا چه می جویی
عیار فقر ز سلطانی و جهانگیری است
سریر جم بطلب بوریا چه می جویی
سراغ او ز خیابان لاله میگیرند
نوای خون شده ی ما ز ما چه می جویی
نظر ز صحبت روشندلان بیفزاید
ز درد کم بصری توتیا چه می جویی
قلندریم و کرامات ما جهان بینی است
ز ما نگاه طلب کیمیا چه می جویی