سرگذشت آدم اندر شرق و غرب

اقبال لاهوری

جاوید نامه

شماره 23

ارض ملک خداست

سرگذشت آدم اندر شرق و غرب

بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب

یک عروس و شوهر او ما همه

آن فسونگر بی همه هم با همه

عشوه های او همه مکر و فن است

نی از آن تو نه از آن من است

درنسازد با تو این سنگ و حجر

این ز اسباب حضر تو در سفر

اختلاط خفته و بیدار چیست

ثابتی را کار با سیار چیست؟

حق زمین را جز متاع ما نگفت

این متاع بی بها مفت است مفت

ده خدایا نکته ای از من پذیر

رزق و گور از وی بگیر او را مگیر

صحبتش تا کی تو بود و او نبود

تو وجود و او نمود بی وجود

تو عقابی طایف افلاک شو

بال و پر بگشا و پاک از خاک شو

 

باطن الارض ﷲ ظاهر است

هر که این ظاهر نبیند کافر است

 

من نگویم درگذر از کاخ و کوی

دولت توست این جهان رنگ و بوی

دانه دانه گوهر از خاکش بگیر

صید چون شاهین ز افلاکش بگیر

تیشه ی خود را به کهسارش بزن

نوری از خود گیر و بر نارش بزن

از طریق آزری بیگانه باش

بر مراد خود جهان نو تراش

دل به رنگ و بوی و کاخ و کو مده

دل حریم اوست جز با او مده

مردن بی برگ و بی گور و کفن

گم شدن در نقره و فرزند و زن

هر که حرف لا اله از بر کند

عالمی را گم به خویش اندر کند

 

فقر جوع و رقص و عریانی کجاست

فقر سلطانی است رهبانی کجاست

 

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها