لرد مغرب آن سراپا مکر و فن

اقبال لاهوری

جاوید نامه

شماره 18

دین و وطن

لرد مغرب آن سراپا مکر و فن

اهل دین را داد تعلیم وطن

او به فکر مرکز و تو در نفاق

بگذر از شام و فلسطین و عراق

تو اگر داری تمیز خوب و زشت

دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت

چیست دین برخاستن از روی خاک

تا ز خود آگاه گردد جان پاک

می نگنجد آنکه گفت الله هو

در حدود این نظام چار سو

پر که از خاک و برخیزد ز خاک

حیف اگر در خاک میرد جان پاک

گر چه آدم بردمید از آب و گل

رنگ و نم چون گل کشید از آب و گل

حیف اگر در آب و گل غلتد مدام

حیف اگر برتر نپرد زین مقام

گفت تن در شو به خاک رهگذر

گفت جان پهنای عالم را نگر

جان نگنجد در جهات ای هوشمند

مرد حر بیگانه از هر قید و بند

 

حر ز خاک تیره آید در خروش

زانکه از بازان نیاید کار موش

 

آن کف خاکی که نامیدی وطن

اینکه گویی مصر و ایران و یمن

با وطن اهل وطن را نسبتی است

زانکه از خاکش طلوع ملتی است

اندرین نسبت اگر داری نظر

نکته ای بینی ز مو باریک تر

گر چه از مشرق برآید آفتاب

با تجلی های شوخ و بی حجاب

در تب و تاب است از سوز درون

تا ز قید شرق و غرب آید برون

بردمد از مشرق خود جلوه مست

تا همه آفاق را آرد به دست

 

فطرتش از مشرق و مغرب بری است

گر چه او از روی نسبت خاوری است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها