ورود-ثبت نام

بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است

اقبال لاهوری

پس چه باید کرد ای اقوام شرق

شماره 18

بر مزار شهنشاه بابر خلد آشیانی

بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است

درون پرده ی او نغمه نیست فریاد است

زمانه کهنه بتان را هزار بار آراست

من از حرم نگذشتم که پخته بنیاد است

درفش ملت عثمانیان دوباره بلند

چه گویمت که به تیموریان چه افتاد است؟

خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا

که این زمین ز طلسم فرنگ آزاد است

هزار مرتبه کابل نکوتر از دلی است

“که آن عجوزه عروس هزار داماد است” (1)

درون دیده نگه دارم اشک خونین را

که من فقیرم و این دولت خداداد است

اگر چه پیر حرم ورد لا اله دارد

کجا نگاه که برنده تر ز پولاد است


واژگان کلیدی : 1- اشاره به شعر جناب خواجه که چنین سروده است :

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوزه عروس هزار داماد است

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *