گنجشک ها با تو دوستند.
گربه ها از صدای پایت فرار نمی کنند.
سوسک ها
اگر تو بخواهی
کنار دمپایی ها دراز می کشند.
جانور درونم آرام شده است
تو با کدام زبان حرف می زنی ؟
*****
قطاری که تو را با خود برد
چه چیز را با خود بر می گرداند؟
تعادل دنیا گاهی فقط به مویی بند است
لوکوموتیو ران تو
کاش این را می دانست!
از تيررس نگاه اين فرشته ها که دور شويم
بهشت که نه
نيمکتی را به تو نشان خواهم داد
که مثل يک گناهِ تازه
وسوسه انگيز است…
*****
هراس از دست دادنت
لیوانیست که ناگهان از دست میافتد
هراس از دست دادنت
گلدانی سفالیست
که در جایش محکم است
تکانش میدهی که نیفتد …
واژگان کلیدی: اشعار حافظ موسوی،نمونه شعر حافظ موسوی،شاعر حافظ موسوی،شعری از حافظ موسوی،یک شعر از حافظ موسوی،شعرهای حافظ موسوی،شعر کوتاه حافظ موسوی،شعر نو حافظ موسوی.