شعر نخست :
دوستت دارم.
و همین غمگینترم میکند .
وقتی که نمیتوانم چهار فصل جهان را
بر شانههای تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگهایت را از من میگیرد .
درخت بالابلند من !!!
باور کن این همه خواستن
غمگین است
برای پرندهای که از کوچی به کوچ دیگر
پرواز میکند .
شعر دوم:
به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.
به این ساعتها بگو آهسته تر بروند؛
میخواهم کنار دستهایت مقبرهای بسازم
و تمام ابرها را از تمام پاییزها ،
تمام گنجشکها را از تمام درخت ها،
به صبح این خانه بیاورم ،
ساعت را کوک کنم و
در انتظار “صبح بخیر” تو دراز بکشم.
شعر سوم:
از دیدار تو بازمیگردم ،
با دستهایی که در دستهایم جا مانده اند
و حرفهایی که در دهانم .
از دیدار تو بازمیگردم ،
با چشمهایی
که راه خانه را بازنمیشناسد .
کسی در رگهایم راه میرود ،
کسی در قلبم میایستد ،
و در جیبهایم دستی است
که بوی عشق میدهد .
در آیینه نگاه میکنم
تو را میبینم … .
شعر چهارم :
آدمها،
من را به یاد تو نمیاندازند .
اینجا هیچکس شبیه تو نیست .
من در شهر
و در بین اینهمه آدم
همیشه دلتنگم ،
اما همینکه دور میشوم
همینکه به درختی، کوهی، چشمهای برمیخورم،
تو را میبینم .
تو را که دشتها،
روی دستهایت میخوابند
و رودها،
ادامهی رگهای تواند .
و آب
آب وحشی ،
که من را به نوازش عریانیاش وا میدارد
تصویر آینهی توست…
دلم که تنگ میشود برایت
کنار آتش مینشینم،
دریا میکشم و
به درختان فکر میکنم .
شعر پنجم :
عاشق شدن ،
درد کشیدن ،
رنجیدن و اعتراض کردن …
یعنی که هنوز نمردهایم .
من را
به تابوت بی تفاوتیها نکشان …!!!
واژگان کلیدی: اشعار مریم ملک دار،نمونه شعر مریم ملک دار،شاعر مریم ملک دار،شعرهای مریم ملک دار،شعری از مریم ملک دار،یک شعر از مریم ملک دار،شعر نو مریم ملک دار،شعر کوتاه مریم ملک دار.