شعر نخست:
تو
عشق
بودی.
این را از
رفتنت فهمیدم… .
شعر دوم:
هوایم داشت
رفته رفته
خراب تر می شد
و اشــــک،
در چَشمانَم
بیشتر و بیشتر
به گُمانم
شباهنگام
چیزی شبیه به تو
درونم
شروع به باریدن کرده بود!
“مترجم:سیامک تقی زاده”
شعر سوم:
“مترجم:محسن عمادی”
شعر چهارم:
سیب
میخوری، سراپا برهنه
و
سیب، سیب است، سخاوت طبیعت
یک سو سرخ و دیگرسو سرخ.
پرندهها بالای سرت پرواز میکنند
بالای سرت آسمان است
اگردر خاطرم باشد،
سه روز پیش بود که خود راعریان کردی
بردیواری،
یک سوی دیوار، سیب سرخی میخوری
سوی دیگر، عشقت را رایگان میبخشی.
دیواری بود در استانبول.
من نیز عریانم، سیب نمیخورم
اشتهای مرا برای چنین سیبی از دست دادهام
فراوان از این سیبها دیدهام،
باور کن!!!
پرندهها بالای سرم پرواز میکنند،
آنها پرندههای پس از سیب تواند
بالای سرم، آسمان است، آسمانی است در سیب تو
اگر قرار باشد به یاد بیاورم، با هم برهنه شدیم
درکلیسایی،
یک سو، ناقوس را برای زندگی کامل به صدا در میآوردم
دیگرسو،خیل مردم از خیابان میگذشت
دیوارکلیسا بود.
دیواری در استانبول، دیوار کلیسا
سیبی عریان را میخوری
سیبی را تا میانهی دریا میخوری
سیبی را تا اعماق دلم میخوری
یک سو، جوانی ما در اندوهی ژرف غرق میشود
دیگر سو ایستگاه قطار
سیرکی پراست از مردان و زنان و بچههایی
که فقط خو کردهاند به بوسهها، بر دهانشان
به جای آنکه به کارشان بچسبند.
یک حرف را از نامم خط میزنم
“مترجم:محسن عمادی”
من را دوست بدار
به سان
گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر،
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
بعد باز هم مرا نگاه کن … .
واژگان کلیدی: اشعار جمال ثریا،نمونه شعر جمال ثریا،هایکو جمال ثریا،شعر کوتاه جمال ثریا،شعر ترجمه شده جمال ثریا به فارسی،شعر برگردان شده جمال ثریا به پارسی،شعر شاعر ترکیه ای،شعرهای جمال ثریا،شعری از جمال ثریا،یک شعر از جمال ثریا.