آذر بیگدلی – قطعه شماره 36
دوش، از گردش فلک که مدام
شاد غمگین کند، عزیز ذلیل
خاست آواز پایی و گفتم:
صور اول دمید اسرافیل
قاصدی دل سیاه و روی ترش
دیدم آمد زرنگ با زنبیل
کوزه ای چند داشت زنبیلش
به بهای خفیف و وزن ثقیل
تار چون بخت بیکسان غریب
تیره چون روی مفلسان معیل
گرد، چون گوی کودکان نحیف
تنگ، چون چشم خواجگان بخیل
پوست بر سر همه چو سلاخان
که هم از جیفه شان بود مندیل
به شمار در بهشت، ولی
گویی افتاد از سقر قندیل
داشت هر یک دوازده رخنه
چون ز دست و عصای موسی، نیل
همه، چون داغ لاله از سودا
دامن آلوده شان برُب قلیل
حاش لله، چه رُب و چه کوزه؟
خم نیلی، در آن عصاره ی نیل
یا ز دود سریشم ماهی
خرده ای مانده در ته پاطیل
یا درین راه، پیک روی سیاه
که چو ابلیس بوده در تضلیل
ریخته آبروی خود در وی
روی بی آبش، اینک است دلیل
لیک از ضعف، معده ی کوزه
گشته فاسد، نیافته تحلیل
امتحان را، زدم در آن انگشت
گویی از سرمه دان برآید میل
بسته من لب ز خشم و، او میگفت
زیر لب: این که را کنم تحویل؟
گفتمش : کیستی تو، و اینها چیست؟
که پسندیده بر من این تحمیل؟
از چه اقلیمی، از کدامین شهر؟
از چه اویماقی، از کدامین ایل؟
گفت: من قاصدم ز حضرت آن
کش بود کف برزق خلق کفیل
سیدی از سلاله ی احمد
نام او احمد از نژاد خلیل
اینک از قم که دارالایمان است
او فرستادت این علی التعجیل
باورم نامد، آنچه گفت از وی
خورد چون رب، قسم به رب جلیل
گفتمش: چیست باعث قلت؟
گفت: گفتند: رب للتقلیل
گفتم: استغفر الله، ای ملعون
گفتم: استغفر الله، ای ضلیل
مشتغل من به مدح او، نسزد
کز تو در کارم افگند تعطیل
عجبا، کان حریف عهد گسل
با چنین ارمغانت کرده گسیل
بوبد، آن، کش مشام نیست ضعیف
جوید، آن کش نظر نگشت کلیل
سمن از ساحت چمن، نه خسک
نافه از آهوی ختن نه بسیل
نفرستاده یا وی این تحفه
یا فرستاده کردیش تبدیل
گفت: نه؛ گفتم: این همه هزل است
ز منش گوی، ای مرا تو وکیل
نیک هر کار می کند، نیک است
کل فعل من الجمیل جمیل (1)
تا محلل، سیم مطلّقه را
از حلولی به شو کند تحلیل
هم محبت برد، زر محلول
هم عدویت شود سراحلیل
واژگان دشوار : 1-ترجمه: هر کاری از زیبا زیبنده است .