از آن رو سرمه ی دنباله‌دارش قصد جان دارد

قصاب کاشانی – غزل شماره 138

از آن رو سرمه ی دنباله‌دارش قصد جان دارد

که چشمش نیم کش پیوسته ناوک در کمان دارد

حیا و ناز و خوبی شیوه ی تمکین و محبوبی

به جز جنس وفا هر چیز خواهی در دکان دارد

در این محفل به یک شوقند سوزان شمع و پروانه

هر آن آتش که آن دارد به جان این بر زبان دارد

شود گر خاک جسمم، می‌کند پیدا مرا تیرش

به هر صورت که باشم استخوانم را نشان دارد

ز ویران گشتن مأوای خویشم یاد می‌آید

به هر سروی که می‌بینم تذروی آشیان دارد

نپنداری که آسان است شرح دوستی گفتن

حدیث عشق در هر باب چندین داستان دارد

گهی سودایی زلفم گهی شیدایی کاکل

پریشانی مرا چون بید مجنون در میان دارد

در اسطرلاب دل کردم چو سیر عارضش گفتم

همین ماه است کز نظاره ی عالم قران دارد

ندارد فرصت نشو و نما یک گل در این گلشن

بهار زندگی در آستین گویا خزان دارد

ز ناز آن دلربا قصاب عمری شد که در کویش

پی کشتن تو را در جرگه ی قربانیان دارد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها