شعر نخست :
من با این درد زندگی میکنم
مثل تنهایی تو با خونهت
خودمو حبس میکنم هر شب
توی پیراهنای چارخونهت
با خودم حرف میزنم دائم
صبح تا شب، بهار تا پاییز
حل میشم توی چایی و قرصام
میزنم زیر گریه با هر چیز
من با این درد زندگی میکنم
تو با تنهایی و خیال خودت
گم میشم تو گذشته هام با تو
در میارم چشامو از کمدت
مغزتو با چی شستشو دادن؟
حتی خواب منو نمیبینی
چه جوری پاک رفتم از یادت
چه جوری بیخیال میشینی؟
من با دردتو زندگی میکنم
مثل تنهایی تو با خونهت
خودمو حبس میکنم هر شب
توی پیراهنای چار خونهات
شعر دوم :
تازه بدتر کثیف شد فنجان
که لبت را به شور بسپارم
تو نگفتی ولی کسی می خواست
خاطرت را به گور بسپارم
بغض می کردم از خودم انگار
حرف می زد تفاله ی قهوه
ته فنجان کسی که گفت تو را
به سفرهای دور بسپارم
با تو از جاده ها نمی گویم
اتوبوسی که ابر می بردش
از خودم از پری غمگینی
که سگی مثل ببر می خوردش
مضطرب بودم و کمی عصبی
نوک خودکار وهم خشکیدم
تشنه ام شد و اشک های تو را
ته فنجان قهوه نوشیدم
من تمامی خاطرات توام
یک تشنج شبیه یک کلمه
اجتماعی کثیف در خالی
هیچ چیزی از اشتراک همه
دور شو! دور می شوم تا شب
رختخوابی که گریه گاه من است
با خودم فکر می کنم این ابر
انقلاب سفید آه من است
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،ترانه،پريا تفنگ ساز .