نعیم فراشری – تخیلات شماره ۸
عشق
ای فروغ عشق! بی تو زیستن
بدتر است اندر جهان از نیستن
از دل پر درد من هرگز مرو
لحظهای از خاطرم غایب مشو
چون که با تو این دلم خو کرده است
از ازل خود الفت تو کرده است
بلکه ایزد از تو دل را ساخته است
یا خود اندر دل تو را انداخته است
گر چه از تو مینیاید جز به آه
لیک آن آه است دل را شاهراه
محنت تو مر مرا جانپرور است
حالت توام هميشه دلبر است
بهر کردن خاک را آدم خدا
از یمت بر وی نمیریخت از سما (!)