ورود-ثبت نام

آمده است این جمله الوان زمین

نعیم فراشری – تخیلات شماره ۲۶

در وفات برادر

آمده است این جمله الوان زمین

بر من بیهوده حیفا! بعد ازین

نغمه ی مرغان و گفت رودبار

زیب و تاب و لاله‌های نوبهار

بر دلم آموختم من در جهان

درد و اندوه مصیبت دیدگان

می‌نیابد این دل زارم کنون

چون که شد مغموم و بیزار و زبون

می‌نیاید لذتی اندر جهان

رفت، رفت، آواه,، دردا! شد نهان

کام دل آرام دل، انباز دل

همزبان و همدم و همراز دل

در میان ابر غم ماندم کنون

ناامید و پر دژم ماندم کنون

آسمانا! جود و انصافت کجاست؟

فضل و رحم وعدل و الطافت کجاست؟

سنبل و گل بود محبوب دلش

می‌دمد اکنون هیهات! از گلش

سبزه‌ها بودند باری زیر پای

می‌شوند اینک ز خاکش سر نمای!

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *