ورود-ثبت نام

جویبارا! دلنواز آواز تو

نعیم فراشری – تخیلات  شماره 13

بر لب جوی

جویبارا! دلنواز آواز تو

زار و راز و ناز و باز و تاز تو

این دلم را گر چه محزون می‌کند

لیک باز آن حزن ممنون می‌کند

می‌روی گه پیچ پیچ و گه درست

گاه تیز و گاه لنگ و گاه سست

می‌روی در سنگساره پر ستیز

واله و حیران و زار و اشک ریز

گاه پر ناز و خرامان می‌روی

گاه چست و همچو پیکان می‌روی

گاه گاه اندر میان سبزه زار

زیر شاخان درختان همچو مار

گه روی مانند اسب بی‌عنان

صولت و شدت نمای و کف فشان

گاه با رقص آیی و گه با سرود

گاه آهسته و گه چون مرغ زود

تا جدا گشتی ز دوست و یار خود

از بر آن دلبر دلدار خود

می‌روی بی‌پای و سر قلاش وار

گاه خندان گاه گریان گاه زار

آتش خورشید کردت زو جدا

آه تو شد ابر و رعد اندر فضا

هم ز آه و آتش هجران تو

از سرشک دیده ی گریان تو

ابرها از چارسو طغیان کنند

زیر خود خورشید را پنهان کنند

سر به سر جَو و هوا گردد سیاه

چون درونان و دلان پر گناه

ناگهان اندر میان آسمان

برق‌ها پاشند از هر سوعیان

شعشعه گردد سراسر آسمان

تار و پر دهشت بود جمله جهان

کس نبیند جز ز باران و سحاب

جز به برق و جز به دود و جز به آب

با چنین جلوه‌گری ای نازنین

باز می‌آیی برین روی زمین

تا شود تازه زمین از همتت

تا شود شاد و بکام از وصلتت

هر شکوفه عاشق دیدار توست

هر چه بیند چشمم اینجا کار توست

از تو خاک مرده خندان می‌شود

سبزه زار و باغ و بستان می‌شود

رنگ و بو می‌آوری از آسمان

می‌شود روی زمین باغ جنان

گاه برفی، گاه باران، گه سحاب

گاه برقی، گاه دودی، گاه آب

گه روی سوی سما، گه بر زمین

می‌شوی جوی و بتازی همچنین

خاک را چون کرده‌ای احیا و پاک

کرده ای هم دشت و کوهش چاک چاک

می‌روی اکنون {چو} شادان نزد یار

با ترنم، بی درنگ و بی قرار

تا نباشی واصل جانان تو

کم نباشد ناله و افغان تو

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *