ورود-ثبت نام

دلدار بود همدم و هم خانه ام امروز

مخفی بدخشی – غزل شماره 31

گله ی بیهوده

دلدار بود همدم و هم خانه ام امروز

نازد به فلک کلبه ی ویرانه ام امروز

حاجت به می و ساغر و پیمانه ندارم

از گردش چشمان تو مستانه ام امروز

در پای دلم زلف چلیپات بود دام

آن خال بناگوش بود دانه ام امروز

یک عمر نهان بود غمت در دل و جانم

مشهور زن و مرد شد افسانه ام امروز

عشق صنمی در دلم افتاده چو صنعان

از کعبه برد جانب بت خانه ام امروز

مشاطه جدا کرد دلم از خم زلفت

باشد گله ی بیهده با شانه ام امروز

مخفی تن و جان در قدم یار فشاند

این صبر تو و این دل دیوانه ام امروز

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *