قصاب کاشانی – غزل شماره 175
غرقه ی دریای عشقیم از کنار ما مپرس
خانه بر دوشیم چون موج از دیار ما مپرس
نخل سروستان تصویریم بر از ما مخواه
خار خشک بوستانیم از بهار ما مپرس
ما و زلف او به یک طالع ز مادر زادهایم
میشوی آشفته حال از روزگار ما مپرس
مشهد ما را فروغ شمع میداند کجاست
مشرب پروانه داریم از مزار ما مپرس
روز و شب در کوره ی دهریم با صد پیچوتاب
در گداز امتحانیم از غبار ما مپرس
ما و دل ماتیم در این عرصه ی شطرنج دهر
جان و دل را تا نبازی از قمار ما مپرس
کشته ی صبح بناگوش و هلاک کاکلیم
بیش از این قصاب از لیل و نهار ما مپرس