قصاب کاشانی – غزل شماره 159
ای خرم آن زمان که بود یار در کنار
گل در کنار باشد و اغیار در کنار
جامی به کنج خلوت و گردیده مست عشق
سر در میان فتاده و دستار در کنار
سجاده را فکنده و بگرفته دامنش
تسبیح را نهاده چو زنّار در کنار
با دوست راز درد شب هجر در میان
جز وی کتاب و مخزن و اسرار در کنار
چندین هزار گوهر توحید بر زبان
سیل سرشگ و دیده ی خونبار در کنار
جزو سیاه نامه اعمال در بغل
امید جرمپوشی دادار در کنار
یا رب شود نصیب از اینها که گفتهاند
قصاب را از آن همه یکبار در کنار