تا یافتم خبر ز فریبنده خوی گل رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 11 آرزوی گل تا یافتم خبر ز فریبنده خوی گل رفت از دل رمیده ی من آرزوی گل از ادامه نوشته »
همچو گل سینه ام از آتش دل سوخته است رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 5 خانه سوزی همچو گل سینه ام از آتش دل سوخته است خانه سوزی صفت آتش افروخته است ادامه نوشته »
نه اشکی، تا که ره بندد ز پیش، آن آتشین خو را رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 2 اشک و آه نه اشکی، تا که ره بندد ز پیش، آن آتشین خو را نه آهی، تا ادامه نوشته »
گرنه در پرده دری خوی سحر دارد اشک رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 10 اشک گرنه در پرده دری خوی سحر دارد اشک پرده از راز نهانم ز چه بردارد اشک؟ شد ادامه نوشته »