رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱۱
آرزوی گل
تا یافتم خبر ز فریبنده خوی گل
رفت از دل رمیده ی من آرزوی گل
از خار و گل ز بس که جفا دیده ام رهی
از گلشن زمانه گریزم چو بوی گل
رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱۱
آرزوی گل
تا یافتم خبر ز فریبنده خوی گل
رفت از دل رمیده ی من آرزوی گل
از خار و گل ز بس که جفا دیده ام رهی
از گلشن زمانه گریزم چو بوی گل
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۸ سیه چشم به کوی وفا می برد باد صبح پیام از دل ناشکیبای من سیه کرده چون
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۰ اشک گرنه در پرده دری خوی سحر دارد اشک پرده از راز نهانم ز چه بردارد اشک؟ شد
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۵ خانه سوزی همچو گل سینه ام از آتش دل سوخته است خانه سوزی صفت آتش افروخته است
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۳ انتقام یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما لبخند آفتاب ندیده است بام ما ما را