اشک من گوهر یکتای من است رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 4 اشک من اشک من گوهر یکتای من است زاده ی چشم گهرزای من است حاجت زمزمه ی ادامه نوشته »
نگشتی صيد گیسویی پریشانی نمی دانی رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 15 نمی دانی نگشتی صيد گیسویی پریشانی نمی دانی برو ناصح، که حال ما نمی دانی نمی دانی رهی ادامه نوشته »
همچو گل سینه ام از آتش دل سوخته است رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 5 خانه سوزی همچو گل سینه ام از آتش دل سوخته است خانه سوزی صفت آتش افروخته است ادامه نوشته »
ما باده پرستان غم بیهوده نداریم رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره 12 چشمه ی خورشید ما باده پرستان غم بیهوده نداریم اندیشه ای از بوده و نابوده نداریم پاکیزه تر ادامه نوشته »