رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱
منع دل
کردم ز ناله منع دل زار خويش را
انداختم به روز جزا کار خويش را
عيب تو نيست، پيش تو گر قدر من کم است
خود کرده ام پسند خريدار خويش را
رهی معیری – غزلیات ناتمام
شماره ۱
منع دل
کردم ز ناله منع دل زار خويش را
انداختم به روز جزا کار خويش را
عيب تو نيست، پيش تو گر قدر من کم است
خود کرده ام پسند خريدار خويش را
امین پیرانی - حامد پیری
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۳ انتقام یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما لبخند آفتاب ندیده است بام ما ما را
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۷ نگاه خاموش هنوز گردش چشمی نبرده از هوشت که یاد خویش هم از دل شود فراموشت تو
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۸ سیه چشم به کوی وفا می برد باد صبح پیام از دل ناشکیبای من سیه کرده چون
رهی معیری – غزلیات ناتمام شماره ۱۲ چشمه ی خورشید ما باده پرستان غم بیهوده نداریم اندیشه ای از بوده و نابوده نداریم پاکیزه تر