گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران

این سلسله بگذار و کسی را بمشوران

در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی

افتاد دو صد خارش در دیده کوران

در خواب نمودی تو شبی قامت خود را

بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران

ای آنک تو را جنبش این عشق نبوده‌ست

حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران

از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد

زین لحن چه بیگانه‌ای ای کم ز ستوران

عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت

رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران

شمس الحق تبریز چو خورشید برآید

زیرا که ز خورشید بود جامه عوران

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها