منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین

منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین

دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین

چو آتش‌های عشق او ز عرش و فرش بگذشته‌ست

در این آتش ندانم کرد من روپوش شمس الدین

در آغوشم ببینی تو ز آتش تنگ‌ها لیکن

شود آن آب حیوان از پی آغوش شمس الدین

چو دیکی پخت عقل من چشیدم بود ناپخته

زدم آن دیک در رویش ز بهر جوش شمس الدین

در این خانه تنم بینی یکی را دست بر سر زن

یکی رنجور در نزع و یکی مدهوش شمس الدین

زبان ذوالفقار عقل کاین دریا پر از در کرد

زبانش بازبگرفت و شد او خاموش شمس الدین

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها