بیا ای آنک بردی تو قرارم

بیا ای آنک بردی تو قرارم

درآ چون تنگ شکر در کنارم

دل سنگین خود را بر دلم نه

نمی‌بینی که از غم سنگسارم

بیا نزدیک و بر رویم نظر کن

نشانی‌ها نگر کز عشق دارم

بسوزم پرده هفت آسمان را

اگر از سوز دل دودی برآرم

خزان گر باغ و بستان را بسوزد

بخنداند جهان را نوبهارم

جهان گوید که بازآ ای بهاران

که از ظلم خزان صد داغ دارم

بگردان ساقیا جام خزانی

که از عشق بهار اندر خمارم

بده چیزی که پنهان است چون جان

به جان تو مده بیش انتظارم

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها