خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما

صائب تبریزی- غزل شماره 779

 

خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما

از آفتاب دامن تر می بریم ما

یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب

دیوانگی به جای دگر می بریم ما

تا کی خمار سنگ ملامت توان کشید؟

زین شهر رخت خویش بدر می بریم ما

فیضی که خضر یافت ز سرچشمۀ حیات

دلهای شب ز دیدۀ تر می بریم ما

حیرت مباد پردۀ بینایی کسی!

در وصل، انتظار خبر می بریم ما

با مشربی ز ملک سلیمان وسیع تر

در چشم تنگ مور بسر می بریم ما

آسودگی مقدّمۀ خواب غفلت است

کشتی به موج خیز خطر می بریم ما

هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان

دیوان خود به آه سحر می بریم ما

صائب ز بس تردّد خاطر، که نیست باد!

در خانه ایم و رنج سفر می بریم ما

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها