صائب تبریزی- غزل شماره 4356
آن سنگدل از شکوۀ ما باک ندارد
آتش غمی از نالۀ خاشاک ندارد
از دیدۀ شورست نگهبان دل چاک
در ظاهر اگر سینۀ ما چاک ندارد
محتاج به زیور نبود حسن خداداد
دندان گهر حاجت مسواک ندارد
آلوده به تهمت نشود پردۀ عصمت
یوسف غمی از پیرهن چاک ندارد
اندیشه ز خواری نکند حرص تهی چشم
آرامگهی دام به از خاک ندارد
گردن به چه امید کشم من، که درین دشت
آهوی حرم طالع فتراک ندارد
صائب چه خیال است شود مخزن گوهر
هر کس دهن خود چو صدف پاک ندارد