از گرمروان خار مغیلان گله دارد

صائب تبریزی- غزل شماره 4338

از گرمروان خار مغیلان گله دارد

اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد

از درد شکایت دل بی حوصله دارد

این خار ز پیراهن یوسف گله دارد

چون آهِ مصیبت زده آرام ندارم

دست که خدایا سر این سلسله دارد؟

این قافله از خوابِ گران است گرانبار

فریاد چه تأثیر درین مرحله دارد؟

از دست تهی راهرو عشق ننالد

پا بر سر گنج گهر از آبله دارد

از گردش چشم تو فلک بی سر و پا شد

پیداست حبابی چه قدر حوصله دارد

ز ابلیس خطر بیش بود پیشروان را

از گرگ جگردار خطر سر گله دارد

چون نقش قدم هر قدم از پوست بر آید

هر کس خبر از دوری این مرحله دارد

خون می چکد از شعلۀ آواز، جرس را

تا چشم که سر در پی این قافله دارد؟

تشریف گرفتاری ما عاریتی نیست

کز موجۀ خود آب روان سلسله دارد

بر هم خورد از جوهر خود آینۀ صاف

حیرت زده از جنبش مژگان گله دارد

با شوق جهانگرد دو گام است دوعالم

صائب چه غم از دوری این مرحله دارد؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها