صائب تبریزی- غزل شماره 4304
عشق غیور تن به نصیحت کجا دهد؟
طوفان عنان کجا به کف ناخدا دهد؟
در زیر تیغ هر که سری باز کرده است
مشکل که تن به سایۀ بال هما دهد
یک عمر در فراق تو خون خورده ایم ما
یک روز وصل داد دل ما کجا دهد؟
از بوسه آنچه می دهی ای سنگدل به من
حاشا که هیچ سفله به دست گدا دهد!
در عهد ما که قحط نسیم مروت است
جز آه کیست خانۀ دل ما را صفا دهد؟
چون دانه هر که سر بدر آرد ز جیب خاک
باید که تن به گردش نُه آسیا دهد
چون گل بساط پهن نمودن ز سادگی است
در گلشنی که غنچه صدای درا دهد
ترک اراده کن سبکبار می شود
آهن چو تن به جذبۀ آهن ربا دهد
با فقر خوش برآی که این لذت آفرین
شیرینی شکر به نی بوریا دهد
کام نهنگ و شیر بود مهد راحتش
آزاده ای که تن به مقام رضا دهد
صائب ز دست و پا بگذر در طریق عشق
تا بال و پر ترا عوض دست و پا دهد