صائب تبریزی- غزل شماره 4266
در هر دلی که ریشۀ غم زعفران شود
خندان چگونه از می چون ارغوان شود؟
از کوهِ غم شود دل افگار من سبک
بار گران به کشتی من بادبان شود
دریا شود ز گریۀ رحمت کنار من
از چشم هر که قطرۀ اشکی روان شود
در تیغ زهر داده امید حیات هست
بیچاره آن که زخمی تیغ زبان شود
خود را به خاکبوس هدف بی نفس رسان
زان پیشتر که قد چو تیرت کمان شود
تا هست در رکاب ترا پای اقتدار
فرصت مده به نفس که مطلق عنان شود
از گرد سرمه آب ندارد در او صدا
گویا کسی به خاک صفاهان چسان شود؟
چون غنچه می شود نفس بلبلان گره
صائب اگر خموش درین گلستان شود