می در پیاله کن که گل و لاله می رود

صائب تبریزی- غزل شماره 4250

می در پیاله کن که گل و لاله می رود

این کاروان چو شعلۀ جواله می رود

از ره مرو به زینت دنیا کز این بساط

گوهر عنان گسسته تر از ژاله می رود

دلهای شب بنال که از چشم شور صبح

گرمی ز گریه و اثر از ناله می رود

از اشتیاق روی تو نعلش در آتش است

هر شبنمی که بر ورق لاله می رود

از چرخ بد گهر به عزیزان نرفته است

ظلمی که بر لب تو ز تبخال می رود

از پاکدامنان نکند حسن احتراز

ماه تمام در بغل هاله می رود

از دل مجو قرار که آن خوش خرام را

پای به خواب رفته ز دنباله می رود

یک صبح اگر کند ز سرِ درد گریه ای

صائب سیاهی از جگر لاله می رود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها