هر جا حدیث خامۀ من بر زبان رود

صائب تبریزی- غزل شماره 4245

هر جا حدیث خامۀ من بر زبان رود

بلبل چو بیضه در بغل آشیان رود

مرغ ز دام جسته ز دل دانه می خورد

آدم دگر چرا به ریاض جنان رود؟

هر شاخ گل خدنگ به خون آب داده ای است

خونش به گردن است که در بوستان رود

خوش وقت بلبلی که در ایام نوبهار

از بیضه سر برآورد و پیش از خزان رود

زنگار خودپرستی از آیینۀ غرور

از خاکبوس درگه پیر مغان رود

نام و نشان حلال بر آن کس که در جهان

بی نام زندگی کند و بی نشان رود

بر عندلیب زمزمۀ عشق تهمت است

ورنه چرا شمیم گل از گلستان رود؟

ایمن مشو ز فتنۀ آن خال دلفریب

کاین دزدِ خیره در نظر پاسبان رود

صائب به درگه که ازین آستان رود؟

باجبهه ای که داغ وفا خانه زاد اوست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها