آن را که زخمی از دم شمشیر او بود

صائب تبریزی- غزل شماره 4240

آن را که زخمی از دم شمشیر او بود

بی چشم زخم، آب حیاتش به جو بود

آسودگی به خواب نبیند تمام عمر

آن را که خار پیرهن از آرزو بود

هرکس ز جود پیر خرابات آگه است

دستش همیشه در ته سر چون سبو بود

دست خود از غبارِ تعلق کسی که شست

جایز بود نمازش اگر بی وضو بود

رنگی که نیست عاریتی چون شراب لعل

در آفتاب زردِ خزان سرخ رو بود

گر خامه را کند دو زبان جای حرف نیست

چون کاغذ دو رو طرف گفتگو بود

صائب کجا ز عالم بیرنگ بو برد؟

هر کس که قبلۀ نظرش رنگ و بو بود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها