چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند

صائب تبریزی- غزل شماره 4232

چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند

پایم به گل فرو شده از برشکال هند

چون موج می پرد دلم از بهر زنده رود

آبی نمی خورد دلم از برشکال هند

ای خاک سرمه خیز به فریاد من برس

شد سرمه استخوان من از خاکمال هند

بوی ستاره سوختگی بر مشام خورد

روزی که دود کرد به مغزم خیال هند

سرمایۀ قناعت من لخت دل بس است

چشم طمع سیاه نسازم به مال هند

روزی که من برون روم از هند، برشکال

با صدهزار چشم بگرید به حال هند

صائب به غیر خامۀ شکرفشان تو

امروز کیست طوطی شکر مقال هند؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها