صائب تبریزی- غزل شماره 4219
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند
گرد کسادیم به نظر توتیا کنند
جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند
چون شمع، دل خنک به نسیم فنا کنند
چون برقِ تیغ، نعل زوالش در آتش است
کسب سعادتی که ز بال هما کنند
نتوان به خواب دردل شب فیض صبح یافت
کاین در به روی دیدۀ بیدار وا کنند
این راه دور زود به انجام می رسد
از دستِ اختیار، عنان گر رها کنند
آزادگان که دست به عالم فشانده اند
سیر بهشت در دل بی مدعا کنند
جای ترحم است به جمعی که چون حباب
خود را ز بحر دور به کسب هوا کنند
ای مدعی بسوز که عشاقِ بی زبان
صد داستان به یک تپش دل ادا کنند
اشکش ز دل غبار کدورت نمی برند
چشمی که تر به یاوری توتیا کنند
صائب جماعتی که به معنی رسیده اند
حاشا که التفات به آب بقا کنند