صائب تبریزی- غزل شماره 4218
حاشا که خلق کار برای خدا کنند
تعظیم مصحَف از پی مُهر طلا کنند
این جامۀ حریر که مخصوص کعبه است
پوشند اگر به دیر، به او اقتدا کنند
شکر به کام زاغ فشانند بی دریغ
در استخوان مضایقه ها با هما کنند
چون اژدها کلید در گنج گوهرند
وز بهر نیم حبه جدل با گدا کنند
گردند گرد دفتر اعمال خویشتن
هر طاعتی که نیست ریایی قضا کنند
هر جا که بگذرد سخن از سوزن مسیح
خود را به زور جاذبه آهن ربا کنند
مصحف به زیر پای گذارند از غرور
دستار عقل از سر جبریل وا کنند
دنبال زردرویی حرص اوفتاده اند
چون برگ کاه پیروی کهربا کنند
بر هر طرف که روی نهند این سیه دلان
در آبروی ریختۀ خود شنا کنند
شرم و حیا چو لازمۀ چشم روشن است
این کورباطنان ز چه شرم و حیا کنند؟
صائب بگیر گوشۀ عزلت که اهل دل
این درد را به گوشه نشینی دوا کنند