صائب تبریزی- غزل شماره 4203
دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند
آیینه را رخ تو پریخانه می کند
دل می خورد غم من و من می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند
آزادگان به مشورت دل کنند کار
این عقده کار سبحۀ صد دانه می کند
ای زلف یار، سخت پریشان و درهمی
دست بریدۀ که ترا شانه می کند
سیلی که خو به گرد کدورت گرفته است
در بحر، یاد گوشۀ ویرانه می کند
غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن
فانوس پرده داری پروانه می کند
یاران تلاش تازگی لفظ می کنند
صائب تلاش معنی بیگانه می کند