داغ از حرارت جگرم داد می‌زند

صائب تبریزی- غزل شماره 4161

داغ از حرارت جگرم داد می‌زند

آتش به سوز سینۀ من باد می‌زند

هر لاله‌ای که از جگر سنگ می‌دمد

دامن به آتش دل فرهاد می‌زند

از دل نمی‌رسد نفس عاشقان به لب

بلبل ز بیغمی است که فریاد می‌زند

در خانمان خرابی خود سعی می‌کند

چون غنچه هر که دم ز دل شاد می‌زند

آیینه خانۀ دل من از خیال او

چون کوه قاف موج پریزاد می‌زند

[از ترکتاز عشق کسی جان نمی‌برد

این سیل بر خرابه و آباد می‌زند]

صائب به پای خویش زند تیشه بی‌خبر

آن بی‌ادب که خنده به استاد می‌زند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها