شرم از نگاه آن گل سیراب می چکد

صائب تبریزی- غزل شماره 4118

شرم از نگاه آن گل سیراب می چکد

زان تیغ الحذر که ازو آب می چکد

زان چشم پر خمار می ناب می چکد

زان خانه الحذر که ازو آب می چکد

از سرو بوستانی اگر آب می چکد

ناز از خرام آن گل سیراب می چکد

از روی تازۀ گل اگر آب می چکد

زان روی لاله رنگ، می ناب می چکد

تا خون آرزو نشود خشک در جگر

خامی از این کباب چو خوناب می چکد

سیری ز آب نیست جگرهای تشنه را

کی خون ما ز خنجر سیراب می چکد

سوراخ میکند جگر سنگ خاره را

خونابه ای که از دل بیتاب می چکد

بیداری من است که چون چشم مست یار

گاهی ازو خمار و گهی خواب می چکد

امروز نیست چشم مرا اشک لاله گون

زین زخم عمرهاست که خوناب می چکد

در کوی میکشان نبود راه بخل را

اینجا ز دست خشک سبو آب می چکد

نسبت به صبح عارض او سیل تیره ای است

آب صباحتی که ز مهتاب می چکد

بی چشم زخم، مصرع رنگین صائب است

تیغ برهنه ای که ازو آب می چکد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها