تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد

صائب تبریزی- غزل شماره 4060

تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد

پا از گلیم خویش نباید دراز کرد

پستان حنظلم به دهن تنگ شکرست

نتوان به تلخروییم از شیر باز کرد

بر جبهه اش غبار خجالت نشسته باد!

سیلی که بر خرابۀ من ترکتاز کرد

در آستین بخت بلندست این کلید

نتوان به زور دست درِ فیض باز کرد

مست خیال را به وصال احتیاج نیست

بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

در پرده بود راز حقیقت گشاده روی

منصور از برای چه افشای راز کرد؟

سرو تو پیش من ره آزادگی گذاشت

رخسار سادۀ تو مرا پاکباز کرد

صائب به پیشگاه حقیقت قدم گذاشت

مردانه طیّ کوچۀ تنگ مجاز کرد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها