صائب تبریزی- غزل شماره 4048
هشیار را به مجلس مستان که میبرد؟
از بهر عیب خویش نگهبان که میبرد؟
چندین نگاه حسرت و خمیازۀ دریغ
از زخم و داغ من به نمکدان که میبرد؟
چون دست جوهری شده پایم ز آبله
این مژده را به خار مغیلان که میبرد؟
رنگ شکسته شیشه به رویم شکسته است
پیغام من به بادهفروشان که میبرد؟
چندین هزار قافله تا کعبۀ امید
غیر از جنون ز راه بیابان که میبرد؟
ما را به کوچۀ غلط انداختن چرا؟
دل را به غیر زلف پریشان که میبرد؟