توان به صبر سر سرکشان به دام کشید

صائب تبریزی- غزل شماره 4029

توان به صبر سر سرکشان به دام کشید

که نرم نرم خط از حسن انتقام کشید

ز کلک صنع همان روز آفرین برخاست

که گرد لعل لبش خط مشکفام کشید

همان پر از گلِ خمیازه است آغوشش

اگر چه هاله به بر ماه را تمام کشید

مکن ز بخت سیه تلخ روی خود که نگین

سیاهرویی عالم برای نام کشید

کسی چو دار درین انجمن سرافرازست

که کاسه از سر منصور کرد و جام کشید

ز انتقام حق ایمن نمود دشمن را

ز خصم هر که به زور خود انتقام کشید

ز فیض عالم بالا چه در توانی یافت؟

ترا که کسب هوا بر کنار بام کشید

فریب زندگی تلخ داد دایه مرا

ز شکری که به طفلی مرا به کام کشید

به دیدنی نتوان کُنه عشق را دریافت

به یک نفس نتوان بحر را تمام کشید

ازین مصاف سر آن کس برد که چون خورشید

هزار تیغ به یکبار از نیام کشید

ز پرتو نظر التفات مردان است

که گفتگوی تو صائب به این مقام کشید

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها