صائب تبریزی- غزل شماره 4009
ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید
نسیم خلد ز آتش برون نمی آید
چه دیده است خدنگت ز سینۀ گرمم؟
که از قلمرو ترکش برون نمی آید
ز خوی سرکش خوبان ملایمت مطلب
که نخل موم ز آتش برون نمی آید
در انتهای محبت خموش شد صائب
همیشه دود ز آتش برون نمی آید