خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود

صائب تبریزی- غزل شماره 3984

خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود

ز خواب ناز گران همچو چشم خواب آلود

چو شیشه خشک بود آب خضر در کامش

کسی که بوسه گرفت از لب شراب آلود

فغان که شرم محبت امان نداد مرا

که دیده آب دهم زان رخ حجاب آلود

ز بخت خفته مکن شکوه در طریقت عشق

که بخت خفته در اینجاست چشم خواب آلود

مگر در آینۀ جام عکس خود را دید؟

که رنگ عارض ساقی است آفتاب آلود

هزار خانه رساند به آب در یک دم

رخی که از عرق شرم شد گلاب آلود

شرابِ صِرف بود زهر ناتوانان را

خوشم که لطف نکویان بود عتاب آلود

به گریه کوش که از داغ می نگردد پاک

به هیچ آبِ دگر دامن شراب آلود

ز خار و خس نفس برق بیشتر سوزد

به هیچ جا نرسد در سفر شتاب آلود

بشوی از دل صائب غبار غم زان پیش

که آب لعل تو از خط شود تُراب آلود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها