صائب تبریزی- غزل شماره 3938
سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند؟
به خون مرده تقاضای نیشتر چه کند؟
جز این که خون خورد وبر جگر نهد دندان
به این گهر نشناسان دگر گهر چه کند؟
نکرد تربیت نوح در پسر تأثیر
به سرنوشت قضا کوشش پدر چه کند؟
عبث به سوختن ماست چشم دوزخ را
به دامن تر ما عاصیان شرر چه کند؟
چو پشت پای ز آزادگی به حاصل زد
جز این که دست زند سرو بر کمر چه کند؟
قضا چو دست به تیغ جگرشکاف برد
به روی هم ننهد دست خود سپر چه کند؟
ز سنگ حادثه شد توتیا سفینآ من
دگر به کشتی من موجۀ خطر چه کند؟
هدایت من سرگشته نیست کار دلیل
به ریگ هرزه مرس سعی راهبر چه کند؟
ز آفتاب چه گل می توان به شبنم چید؟
به دستگاه جمال تو چشم تر چه کند؟
کم است عمر ابد فکر زاد عقبی را
کسی تهیه به این عمر مختصر چه کند؟
جز این که سر ز خجالت به زیر پا فکند
به طفل خام طمع نخل بی ثمر چه کند؟
در آن ریاض که صائب نواشناسی نیست
صفیر ما نکشد سر به زیر پر، چه کند؟