لبش به خنده دل غنچه را دونیم کند

صائب تبریزی- غزل شماره 3936

لبش به خنده دل غنچه را دونیم کند

نگاه را گلِ رخسار او شمیم کند

من و مضایقۀ دل به آنچنان چشمی؟

بخیل [را] نگه گرم او کریم کند

ز مکرْ طرۀ شبگرد یار می آید

که در دو هفته دُر گوش را یتیم کند

نهال طور به آغوش در نمی آید

کسی چرا دل خود را عبث دونیم کند؟

گرفت روی زمین را تمام گوساله

چگونه گاوفلک را کسی عقیم کند؟

ز دست سامری روزگار می آید

که جای تنگ ز گوساله بر کلیم کند

به سایه ات کند ای تاک اگر بخیل گذار

به یک مصافحه دست تواش کریم کند

به بزم بادۀ او پسته را شکسته مساز

که زور رشک دل پسته را دونیم کند

به نیم آه ز هم غنچۀ دلم پاشید

چو شمع صبح که سر در سر نسیم کند

چو صائب آن که به لخت جگر قناعت کرد

عجب نباشد اگر ناز بر نعیم کند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها