صائب تبریزی- غزل شماره 3919
چرا به خلد برین از خدا شوی خرسند؟
به جوی شیر چو طفلان چرا شوی خرسند؟
ز ماه مصر به زندان چاه ساخته ای
اگر به هر دو جهان از خدا شوی خرسند
مباد همچو سکندر درین تماشاگاه
به آبگینه ز آب بقا شوی خرسند
سعادت ازلی بی حجاب می تابد
چرا به سایۀ بال هما شوی خرسند
بهشت نسیۀ خود نقد می توانی کرد
ز خلد اگر به مقام رضا شوی خرسند
ز هر شکست ترا شهپری دهند چو موج
اگر به حکم روان قضا شوی خرسند
به آشنایی بیگانگان برآمده ای
تو آن نه ای که به یک آشنا شوی خرسند
بلنددار نظر را، مباد چون نرگس
ز چشم خود به همین پیش پا شوی خرسند
ز شش جهت در روزی ترا گشاده شود
اگر زعشق به درد و بلا شوی خرسند
به خواب ناز روی همچو چشم قربانی
اگر به خاطر بی مدعا شوی خرسند
علم شوی به طراوت چو نرگس بیمار
به درد خویش اگر از دوا شوی خرسند
ز فکر رزق پریشان نمی شوی صائب
اگر به پارۀ دل از غذا شوی خرسند