صائب تبریزی- غزل شماره 3884
کجاست می که مرا شیرگیر گرداند؟
دماغ خشک مرا جوی شیر گرداند
خمار سرد نفس را مجال حرف مده
که صبح را نفس سرد، پیر گرداند
سخن پذیر دلی نیست در قلمرو خاک
سخن برای چه، کس دلپذیر گرداند؟
نمی شود ز تب شکوه آتشین، نفسم
اگر قضا وطنم کام شیر گرداند
مرا چه رتبۀ پیغام آن دهن صائب؟
همین بس است مرا در ضمیر گرداند